یگانه ساداتیگانه سادات، تا این لحظه: 14 سال و 11 ماه و 27 روز سن داره

وروجک خونه ما

ماه محرم

سلام به دختر گلم طبق معمول همیشه شما در خواب ناز هستی دومین ماه از فصل پاییز هم گذشت از صبح هوا ابری سیاه انگار که اسمون هم دلش گرفته وقتی محرم میشه اسمون خدا هم سیاه پوش میشه امشب قرار با مخملی بریم هیئت خونه گلنوش به خاطر همینم زود خوابیدی تا شب بتونیم بریم این چند وقت که مریض بودی حسابی بهونه گیر شدی زودی قهر میکنی میزنی زیر گریه قرار بود ببرمت کلاس نقاشی که امروزم قسمت نشد صبح رفتی پایین تا صبحونه ات با مخملی بخوری نهارم برات ابگوشت گذاشتم چون خیلی دوست داری چند روز بابایی حسابی درگیر خونه است صبحها خیلی زود میره ظهرم دیر میاد دیروز کلی گریه کردی گفتی دلم برای بابام تنگ شده منم شما را بردم خونه خاله منیره تا یه کمی با فریماه بازی کن...
30 آبان 1391

عیدغدیر

سلام به دختر گلم حسابی اینروزها مریض شدی بمیرم برات که دیشب تا صبح نخوابیدی انقدر سرفه کردی دیگه نا نداشتی امسال عید غدیر با هر سال فرق داشت هم عید شما سادات کوچولوی من بود هم جشن عقد گلنوش از صبح روز عید که از خواب پاشودی بی حال بودی بابایی شما را برد دکتر که گفت حسابی سرما خوردی بعد بابایی شما را گذاشت خونه بابا حاجی تا خاله مریم به شما رسیدگی کنه منم با دلهره فروان رفتم ارایشگاه تا ساعت ٥که بابایی امد دنبالم شما هم مثل یه عروسک خوشگل خوابیده بودی دست خاله جونات درد نکنه که زحمت کشیده بودن حسابی به شما رسیده بودن رفته بودی ارایشگاه حسابی خوشگل شده بودی  خلاصه ساعت ٦رسیدیم تو سالن که شما هم از خواب بیدار شدی انشب تا تو...
16 آبان 1391

یکروز بارونی

   سلام به دخترم امروز اول هفته است هوا بسیار عالی از دیروز بارون میاد حسابی هوا سرد شده دیروز عید بزرگی بود عید قربان بود بردمت حمام کلی تو حمام خودت نی نی کوچولوت شستی دیگه حسابی بزرگ شدی تو حمام جیغ گریه راه نمیندازی با کمک بابایی نهار جوجه درست کردی کلی هم شلوغ بازی از خودت در اوردی خلاصه بعد از هم رفتیم گایین خونه مخملی اقایی عید بهشون تبریک گفتیم شام هم مخملی زحمت کشید قرمه سبزی بهمون داد هر جوری بود روز جمعه گزروندیم امروزم از صبح یه روند بارون میاد هوا تاریک شما هم در خواب ناز هستی بابا احمدم امروز کار داشته نهار نیومد دوتایی با هم نهار ابگوشت خوردیم خدا را شکر امروز خیلی خوشحالم چون فردا بابا حاجی مرخص میکنند خلاصه...
6 آبان 1391

برای همسرم

  برای عشقم مینویسم برای کسی که در تمامی مراحل زندگی در کنارم بود توی این مدت 9ساله تو بودی که دوست داشتن عاشق بودن به من یاد دادی دوستت دارم به خاطر همه چیز تو به من یاد دادی خوب بودن گذشت داشتن در زندگی به خاطر همه چیز دوستت دارم عزیزم بدون که در هر لحظه زندگیم به عشق تو و دختر گلم نفس میکشم میدونم اینروزها حسابی درگیر هستی بدون که در تمامی سختی ها در کنارت هستم هرگز تنهایت نمیزارم و عاشقانه تا ابد در هر شرایطی با تو خواهم بود دوستت دارم به اندازه تمام دنیا ...
1 آبان 1391
1